آنگاه که زمانش سر برسد،خواهم پرید/افتادم

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

شاید بهتر این باشه که بعضی وقت ها آدم جمع و جور کنه و بره جاش مهم نیست حتی رفتنش هم مهم نیست مهم ، نبودنست اما سختی رفتن و دلکندن بواقع سختی رفتن و کندن نیست! بد ماجرا اونجاست که وقتی می ری به پشت سرت که نگاه می کنی می بینی ، هیچی با خودت برنداشتی ، همه چی باقی گذاشتی و رفتی! اما بازهم میگم بعضی وقت ها نبودن بهتر از بودنِ بعضی وقت رفتن بهتر از نرفتنِ نخندیدن بهتر از خندیدنِ آنگاه که زمانش سر برسد،خواهم پرید/افتادم...
ما را در سایت آنگاه که زمانش سر برسد،خواهم پرید/افتادم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kalaghoyalda بازدید : 17 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 15:01

در مدرسه رفاه ارتشی بودم در رکس تماشاچی بودم در شصت و هفت جوانی سالخورده بودم در هفتاد و هشت دانشجو بودم روزنامه نگار بودم قاتل زنجیره ای بودم در هفتاد و هشت و نویسندگی های همیشگی اش در هشتاد و هشت مردم بودم رای بودم موازی صندوق در نود و شش سلاح بودم ، که به رگبار می بستم خودم را! در جنگ هشت ساله: شهید بودم جانباز بودم مفقودالاثر شدم در خرمشهر غواص بودم تا در کوی دانشگاه پرواز کنم در کوی دانشگاه ریش تراش شدم تا از سربازی معاف شوم و بعد سربازی سیلی خورده آنگاه که زمانش سر برسد،خواهم پرید/افتادم...
ما را در سایت آنگاه که زمانش سر برسد،خواهم پرید/افتادم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kalaghoyalda بازدید : 16 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 15:01